::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::

نام کاربري : پسورد : يا عضويت | رمز عبور را فراموش کردم


تعداد بازدید : 247
نویسنده پیام
faranak
آفلاین



ارسال‌ها: 5
عضویت: 16 /4 /1394
دروگران پگاه

پنجره را به پهنای جهان

می گشایم:

جاده تهی است. درخت گرانبار شب است.

نمی لرزد ، آب از رفتن خسته است : تو نیستی ، نوسان نیست

تو نیستی ، و تپیدن گردابی است

تو نیستی ، و غریو رودها گویا نیست ، و دره ها ناخواناست

می آیی :‌ شب از چهره ها بر می خیزد

، راز از هستی می پرد

می روی : چمن تاریک می شود ، جوشش چشمه می کشند

چشمانت را می بندی : ابهام به علف می

پیچد

سیمای تو می وزد ، و آب بیدار می شود

می گذری ، و آیینه نفس می کشد

جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت ، و چشم به راه تو نیست

پگاه ، دروگران از جاده ی روبرو سر

می رسند: رسیدگی خوشه هایم را به رویا دیده اند.

پنجشنبه 18 تیر 1394 - 18:11
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



تازه سازي پاسخ ها



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش :
صفحه اصلی | انجمن | ورود | عضویت | خوراک | نقشه | تماس با ما | طراح

این قالب توسط سایت روزیکس طراحی شده است و هر گونه پاک کردن لینک طراح پیگرد قانونی دارد !